- گران کردن
- سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
معنی گران کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تکبر فروختن، بی اعتنائی کردن
خیال کردن، حدس زدن
تصور کردن، پنداشتن، شک کردن
گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
زندگی کردن، معیشت داشتن امرار معاش: با مواجب کمی گذران میکند
سنگینی کردن، تولید ناراحتی کردن: و علامت خلط بلغمی آنست که ملازه دراز شود... و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی می کند، سر سنگینی تکلف: هر آنکه که دینار بردی بکار گرانی مکن هیچ بر شهریار، تکبر خودپسندی: پیر بدو گفت: جوانی مکن در گذر از کارو گرانی مکن. (نظامی)، گرانجانی سخت جانی: تونه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم. (سند بادنامه)
گریانیدن: ور بخواهی و را دو بوسه زنی او بخندد ترا کند گریان. (امیر ابوالمظفر محتاج چغانی)
متحرک کردن براه انداختن، بدور در آوردن (جام ساغر و غیره) : ساقیا، پیش آر زود آن آب آتشفام را جام گردان کن ببرغمهای بی انجام را. (سوزنی)
تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)
Hunch, Presume, Speculate, Surmise
pressentir, presumir, especular, supor
ahnen, annehmen, spekulieren, vermuten
przeczuwać, przypuszczać, spekulować
предчувствовать , предполагать , спекулировать , предполагать
відчувати , припускати , спекулювати
presentir, presumir, especular, suponer
pressentir, présumer, spéculer, supposer
presagire, presumere, speculare, supporre
aanvoelen, aannemen, speculeren, vermoeden
आभास करना , अनुमान लगाना , अनुमान करना , अनुमान करना
merasakan, mengira, berspekulasi, menduga
예감하다 , 추측하다 , 추측하다
לחוש , לשער , להעריך , לשער
预感 , 假设 , 推测
予感する , 推測する , 推測する , 推測する
hissetmek, varsaymak, spekülasyon yapmak, tahmin etmek
kuhisi, kudhani, kubashiri
รู้สึก , สันนิษฐาน , คาดเดา , คาดเดา
পূর্বাভাস করা , অনুমান করা
پیش گوئی کرنا , گمان کرنا , قیاس کرنا , قیاس کرنا
يتحسّس , ظنّ , تخمّن , يخمن